امام کاینات دین موازی
قطب اعظم
هر پیامبری که آمده، به انسانها امر نموده که بندگی کسی را جز خداوند نپذیرند [1]. بندگی جز خداوند را قبول نکردن در اصل اوج آزادگی انسان است. ولی کسانی که صرفاً به منافع مادی و دنیوی خود میاندیشند، از این که فرودستان خود را بنده ای خود کرده و بندگی فرادستان را نمایند برای خود عیب و عار نمیدانند.
کسانی که دیگران را بندهی خود میکنند به مرور زمان حرص و آز آنها را به سویی هدایت میکند که جوامع را نیز زیر یوغ بندگی خود بکشند. از افراد با هوش و دقیق که بگذریم، برای کلیهی اشخاص دیگر آنها دین را از محتوای درونی خود خالی کرده و عرضه میکنند. یکی از مهمترین راههای نیل به این هدف عبارت از این است که به کسی لباس تقدس پوشانده و آن را در سر راه مردم قرار دهند تا بدین وسیله مردم را از راه به در کرده و به سوی او بکشانند. آنها چگونه موفق به این کار میشوند؟
در ابتدا خانواده و کسانی که وی به آنها تمایل دارد لباس تقدس پوشانده میشود. سپس با سر هم کردن داستانهای ساخته گی به یک قهرمان دینی مبدل میشود. بدین صورت گامهای نخست برای گمراه کردن مردم به نام خداوند برداشته میشود. بدین منوال مقام پیامبر آنقدر بالا برده میشود تا مقام ربانیت پیدا کند. شخص مورد نظر هم یکی از اولیا و مقربین بزرگ در درگاه خداوند قلمداد میگردد و او را در جایی نزدیک به خداوند قرار میدهند.
کسانی که وارد جمع این جماعت میشوند هر جامعه ای با توجه به سنتهای جاری جامعهی همان فرد فریب میدهند. آنها به بالاترین فرد طریقت خود نام «قطب» را میدهند. علت امر این است که بر اساس باور کسانی که به موهومات اعتقاد دارند، قطب بزرگترینِ اولیا است؛ او به اذن خداوند جهان را اداره میکند.
اینجا دیگر دام گسترده شده و آماده است و کسانی که عقل خود را به کار نمیگیرند یدنبال منافع فردی خود هستند یکی – یکی شروع به افتادن در این دام میکنند.
«ای مردم، البته وعدهی خدا حق است پس مبادا که زندگانی دنیا (ی فانی) شما را مغرور سازد و مبادا شیطان فریبنده (از قهر و انتقام حق) به (عفو) خدا مغرورتان گرداند. (5) شیطان سخت شما را دشمن است شما هم او را دشمن دارید، او حزب و سپاهش را فرا میخواند تا همه (مانند او) اهل دوزخ باشند. (۶) آنان که به خدا کافر شدند کیفر آنها عذاب سخت دوزخ است و آنان که ایمان آوردند و نیکوکار گردیدند پاداش آنها مغفرت (خدا) و اجر بزرگ (بهشت ابد) خواهد بود. (7)»[1] [سوره فاطر (35) آیات 5 تا 7].
از آنجا که مطابق سنت این دین موازی ممکن است تعدد اقطاب به وجود آید، آن که در رأس همهی اینها قرار میگرفت بزرگترین قطب یا «قطب اعظم» خوانده میشد و لازم بود وی را در جایگاه خلیفه ای خداوند قرار دهند. خلیفه یعنی جانشین کسی. گویی (العیاذ بالله) خداوند بازنشسته شده و چنین وانمود میگردد که این آدم به جای خداوند نشسته است. به کسانی که در دست راست و چپ او مینشینند امام گفته میشود. از نظر باورهای این گروه، امامی که در دست راست قطب نشسته از تصمیمات او باخبر است و امام سمت چپ او از حقیقی بودن راه او باخبر است. قطب به همراه امامان راست و چپش یک سه گانه (ثلاثه) را شکل میدهند [2]. از آنجا که قطب صاحب صلاحیت غوث شده است، همانند حضرت خضر به داد درماندگان میرسد [3] و از آنجا که این کلمه نزد مردم کاربرد زیاد دارد، او خود را امام ارشد کاینات میداند.
در تمامی طریقتها سلسله مراتب مشابه این وجود دارد. اینجا موضوع صحبت ما «فتح الله گولن» است. از دیدگاه او صلاحیتهای قطب بیشتر هم شده و در بخشش خداوند پیوند خورده است. از نقطه نظر فعالیت خاص او وقتی به قضیه نگاه میکنیم، او مانند ستاره ای قطب تنها است؛ او مردمک چشم ساکنین زمین و آسمان است. نفوذ او ریشه در معرفت او دارد و معرفت او مبتنی بر علم حق است و او «نه در چهارچوب عینی و نه چهارچوب دیگر» تابع خداوند است [4].» اگر خداوند نبود ممکن بود یک مرتبه ای دیگر هم به او داده میشد.
پس از قطب و دو امام ملازم وی، چهار اوتاد (ستون) وجود دارد که مسؤول امور چهار گوشه ای جهان هستند. از نقطه نظر گولن این ادریس، الیاس، عیسی و خضر علیهمالسلام وظایف این چهار اوتاد را به اجرا میگذارند. ارتباط با مردم هم بر عهده ای جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل است [5]. و تا اینجا مجموع آنها هفت گانه میشود. «هر کدام از این هفت شخص در یکی از اقالیم جهان مستقر شده و بر اداره ای امور الهی نظارت میکنند [6].»
از دیدگاه گولن گروه «نجبا»ی چهل گانه هستند که مشغول امور رفاهی مردم هستند و قلب آنها آکنده از احساسات خوب و بین خود و بدیها دیواری به بلندای معنویت کشیدهاند. از آنجا که آنها زندگی خود را وقف خوشبختی دیگران نموده اند، عمر خود را صرف رفع گرفتاریهای دیگران نموده اند [7].
پس از آن گروه «نکبا»ی 300 نفره هستند که تجلی اسامی باطن خداوند هستند [8]. از دیدگاه گولن، این انسانهای از دیگران هیچ گاه جدا نشده و میکوشند خطاهای آن را اصلاح کرده و آنها را به راه راست هدایت کنند، آنها واقف اسرار مردم هستند، و هم آنها نفس زکیه هستند. آنها به نوعی مترجم میان عالم مادی و معنوی به شمار میروند [9].
اگر دقت کنیم درخواهیم یافت که منسوبین دین موازی، برای کاینات یک کادر خیالی درست کرده و تمامی مناصب خداوند را از تصاحب نموده اند. خداوند متعال در رابطه با این گونه انسانها میفرماید:
«برخی از مردم غیر خدا را همانند خدا گیرند و چنانکه خدا را بایست دوست داشت با آنها دوستی ورزند، لیکن آنها که اهل ایمانند کمال محبّت و دوستی را فقط به خدا مخصوص دارند. و اگر فرقه مشرکین ستمکار وقتی که عذاب خدا را مشاهده کنند ببینند که قدرت خاص خدا است و عذاب خدا بسیار سخت است. هنگامی که بیزاری جویند رؤسا و پیشوایان از پیروان خود و عذاب خدا را مشاهده کنند و هر گونه وسیله و اسباب از آنها قطع شود.
و آن پیروان گویند: کاش دیگر بار به دنیا باز میگشتیم و از (اطاعت) اینان بیزاری میجستیم چنان که اینها از ما بیزاری جستند! این گونه خدا، کردار (زشت جاهلانه) آنها را مایه حسرت و پشیمانی آنان کند و آنها از عذاب آتش جهنّم بیرون شدنی نباشند.
ای مردم، از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه را تناول کنید و پیروی نکنید وساوس شیطان را، محققاً شیطان از برای شما دشمنی آشکار است.» [سوره بقره (2) ایات 165 تا 167].
تاریخ دین موازی
تاریخ دین موازی قدامتی به قدامت خلقت انسان دارد. همان گونه که میدانید خداوند به ملائک فرموده که در صدد است مخلوقی را بیافریند که یکی در آرزوی جانشینی دیگری است یعنی خلیفه؛ و ملائک به نشانه ای اعتراض عرض کردند «آیا میخواهی کسی را بیافرینی که روی زمین فساد کرده و خونها را بریزد؟» [10]. موضوع نشستن به جای دیگری در اکثر موارد در میان مردها مشاهده میشود که سبب بروز جنگهای خونین میگردد. ملائک به وحشت افتادند که هم چنانکه این مبارزه بیشتر میان مردان است شاید یک روزی هم دامنه ای آن گسترده تر شده و به رقابت میان مرد و زن بیانجامد. ولی خداوند فرمود که در باره ای انسان من چیزی میدانم که شما نمیدانید و سپس خداوند اسماء الهی را به آدم یاد داد یعنی علت خلقت بشر را یاد داد سپس رو به ملائک کرده و گفت: «اگر راست میگویید این اسامی را برای من تکرار کنید [11]. پس از این سخنان تمامی ملائک از جمله ابلیس در مقابل خداوند به نشانه ای خضوع عرض کردند،
« گفتند: منزهی تو، ما نمیدانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرمودی، که تویی دانا و حکیم.» [سوره بقره (2) آیه 32].
«فرمود: ای آدم، ملائکه را به اسماء این حقایق آگاه ساز. چون آگاه ساخت، خدا فرمود: آیا شما را نگفتم که من بر غیب آسمانها و زمین دانا و بر آنچه آشکار و پنهان دارید آگاهم؟» [سوره بقره (2) آیه 33].
بدین گونه خداوند و علت خلقت او را مشخص نمود. یعنی شایستگی خلافت خداوند باید در علم و هنر خود را بروز میداد و ملائک از آنجا که چنین ویژگیای نداشتند نسبت به آدم حسادت میکردند. آن جا که خداوند میفرماید: « بر آنچه آشکار و پنهان دارید آگاهم» نشان از وجود این حسادت است. برای امتحان ملائکه خداوند از ملائک خواست که به آدم سجده کنند.
«و چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنید، همه سجده کردند مگر شیطان که ابا و تکبّر ورزید و از فرقه کافران گردید.» [سوره بقره (2) آیهی 34]
وقتی ابلیس از خداوند عذرخواهی کرده و توبه نمود، از خداوند خواست «مرا تا به روزی که خلایق برانگیخته شوند مهلت ده» [سوره اعراف (7) آیهی 14]. تا اجابت خواستهای به خداوند عرض کرد:
«ابلیس گفت که چون تو مرا گمراه کردی من نیز البته در کمین بندگانت در سر راه راست تو مینشینم.
آن گاه از پیش روی و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در میآیم ، و بیشتر آنان را شکرگزار نعمتت نخواهی یافت.» [سوره اعراف (7) آیات 16 تا 17]
اجنبه تابع امتحان و مخلوقات دارای مسؤولیت هستند؛ و برای آن آفریده شدهاند که در خدمت خداوند باشند [12]. به هر کدام از اجنه که خداوند به او مسؤولیتی اعطا مینماید ملک گفته میشود [13]. ابلیس با دور شدن از درگاه خداوند مسؤولیت نیز از وی گرفته شد و شد شیطان. انسانی که از خداوند فاصله میگیرند نیز تبدیل به شیطان میگردد.
نخستین امتحان انسانها
خداوند آدم را در یک باغ زیبایی سکنی داد. ابلیس که اکنون حسادتش تبدیل به کینه علیه آدم شده بود گفت: «آن گاه گفتیم: ای آدم محققاً این شیطان با تو و جفتت دشمن است، مبادا شما را از بهشت بیرون آرد و از آن پس به شقاوت و بدبختی گرفتار شوی. همانا برای تو این هست که نه هرگز آن جا گرسنه شوی و نه برهنه و عریان مانی. و نه هرگز در آن جا به تشنگی و به گرمای آفتاب آزار بینی.» [سورهی طه (20) آیات 117 تا 119].
همان گونه که دیده میشود، آدم مشکل مادی نداشت. ملائک به او سجده کرده بودندن، و یگانه ملکی که به او سجده نکرده بود، ابلیس، از درگاه خداوند رانده شده بود و کسی نمانده بود که به او غبطه بورزد. از آنجا که ابلیس به ویژگی خلافت آدم یعنی تمایل وی به نشستن به جای دیگران آگاه بود، این خواسته ای درونی وی را به سوی جانشینی خداوند سوق داده و به او گفت: «باز شیطان در او وسوسه کرد، گفت: ای آدم آیا (میل داری) تو را بر درخت ابدیت و ملک جاودانی دلالت کنم؟» [سوره طه (20) آیهی 120]
ابدیت و سلطنت لامنتاهی فقط از آن خداوند تبارک و تعالی است. ابلیس درختی را توصیف نمود که با خوردن میوه ای آن عمر ابدی پیدا میکند. و واژه ای «از میوه ای این درخت بخور» را صرفاً برای واکنش آدم نگفت، بلکه او سوگند یاد کرد که «من خیرخواه شما هستم» [سوره اعراف (7) آیه 21]، و «آدم از فرمان خداوند سرپیچی کرده و از راه راست منحرف شدند.» [سوره طه (20) آیه 121]. پس از خوردن از آن درخت به همراه زوجهایش از آن باغ رانده شدند.
مسابقه ای مقام ربانیت دینداران
ابلیس نیک فراگرفته بود که چگونه آدم را، که آموزگارش خداوند بود، از راه به در کرده و سودای جاودانه شدن هم چون خود خداوند را در سر او اندازد. ابلیس که توانسته بود با سودای خلافت یک پیامبر را فریب دهد، دینداران بسیاری را با همین ترفند به بیراهه کشانده است. کسان زیادی که فریب این بازی شیطان را خورده بودند مقام اولوهی به فرستادگان خود و خود قائل شده اند.
دادن مقام اولوهیت به حضرت عیسی علیه السلام
نخستین گام برای ایجاد یک دین موازی اعطای مقام اولوهیت به فرستاده ای خداوند است. از آنجا که آنها فوق بشری به نظر میرسند، دادن مقام اولوهیت به آنها کاری ساده است. و مردم را چیزی از (هدایت و) ایمان بازنداشت وقتی که هدایت (قرآن) بر آنان آمد جز این (خیال باطل) که گفتند: آیا خدا بشری را به رسالت فرستاده است؟ [سورهی اسرا (17) آیهی 94]
علت دادن مقام ربانی به حضرت عیسی علیه السلام توسط مسیحیان همین بوده است. درست مانند آن چه به حضرت آدم گفته بود «از میوه ای این درخت تناول کن» شیطان به مسیحیان گفت «خدای شما این است». مطابق باور مسیحیان کاتولیک، حضرت عیسی فرستاده ای پدر [14]، یعنی فرستادهی خدا است. پدر به واسطه ای روح القدس او را مسح نموده و به او مقام پیامبری و پادشاهی داده است [15] او سر خود نمی تواند کاری انجام دهد. او هر چیزی را از پدری که او را فرستاده است میگیرد [16].
عیسی مسیح خدای واقعی و انسان واقعی است و بدین سبب او یگانه رابط میان انسان و خدا است [17]. او اینک نزد پدر مسیحیان را شفاعت خواهد کرد. او همیشه زنده است که واسطه ای بین خدا و مسیحیان باشد. او همیشه نزد خدا حاضر است [18]. خداوند به واسطه ای او امکان رستگار کردن کسانی را دارد که به او نزدیک میشوند [19].
ربانی کردن معنویات شخصی
هدف اصلی از ربانی کردن حضرت عیسی علیه السلام این است که یک سازمان قصد دارد با خلق معنویات شخصی فردی را که در رأس آن سازمان نشسته به مقام ربانیت ارتقا دهد و دیگران را به بندگی وی وادار نماید. در مرحله ای بعدی نیز کسانی که داخل این حلقه میشوند مقدس جلوه داده خواهند شد. به عنوان مثال از نقطه نظر مسیحیان کاتولیک، کلیسا نماینده ای حضرت عیسی است. آنها معتقدند که شبکه ای کلیساها اندامهای عرفانی بدن حضرت عیسی هستند و از بدن او به وجود آمدهاند. کلیسا دارای دو وجه مختلف انسانی و الهی است [2]. پاپ دارای اختیار تام و عالی فوق تمامی کلیساها است [22]. پاپ یک فرد عاری از اشتباه است [23].
ربانی کردن اشخاصی که در رأس معنویات شخصی قرار دارند
«پاپ خلیفه ای پتروس حواری و رهبر سازمان اسقفها است. این سازمان دارای اختیار تام و عالی فوق تمامی کلیساها است. این اختیارات تنها با نظر موافق پاپ قابل اجرا است [24]. پوما، که خلیفه ای پتروس و رهبر سازمان اسقفها است، دوشادوش پاپ کار میکند. پاپ و سازمان اسقفها عاری از اشتباه هستند [25]. پاپ نمایندهی عیسی مسیح و چوپان کلیه ای کلیساهای روی زمین است [26]. پاپ «دارای اختیار تام و کامل فوق ابنای بشر و همانند ظلالله در رابطه با کلیه ای انسانها است.» [27]
ربانی کردن هیأتهای تحت نظر آن
پس از آن که جایگاه ربانی به پاپ داده شد، حالا نوبت هیأت تحت امر او است که جایگاه ربانی به آنها داده شود. از نظر آنها «کشیشها نمایندههای انسان در رابطه با مسائل مربوط به خداوند تعیین شدهاند [28]. منبع تعیین کشیشها خود مسیح است. او کشیش بودن را بنیانگذاری کرد، به آنها اختیار و توان داد [29]. کشیش بر اساس اختیاراتی که دارد میتواند بگوید «من از جانب پدر تو را غسل تعمید میدهم، تو را میبخشم» [30].
دادن مقام ربوبی به حضرت محمد (ص)
خرافات همانند بیمارهای واگیردار خیلی زود همه جا شیوع پیدا میکند. بر اساس آن چه ابوسعید الخدری بیان کرده حضرت رسول (ص) فرموده است:
«بدون تردید شما هم گام به گام جا پای اسلاف خود خواهید گذاشت. اگر آنها وارد یک سوراخ تمساح شده باشند شما هم دنبال آنها وارد همان سوراخ خواهید شد.»
از حضرت سؤال کردیم: «منظور شما یهودیت و مسیحیت است؟
او فرمود: «پس غیر از این چه میتواند باشد؟»
مطابق باور کسانی که ملهم از کلیسا هستند، حضرت محمد (ص) به جز 63 سال عمر خود یک عمر دیگر هم دارد. به این عمر حقیقت محمدیه گفته میشود. «حقیقت محمدیه آغاز هستی است …. خداوند و حقیقت محمدیه دو روی یک حقیقت هستند. زمانی که به جز خداوند هیچ موجودی نبوده حقیقت محمدیه برای نخستین بار خلق شده و سپس تمامی مخلوقات پس از او و برای او آفریده شدهاند. او علت وجودی، ماده و مقصود خلقت عالم است …. در حالی که خداوند وجود دارد، یک حادثی که ماهیت آن مشخص نیست به عنوان یک موجود ازلی توصیف میگردد.
حقیقت محمدیه منبع لدنی و باطنی کلیه ای علم و آگاهی انبیا است. این حقیقت به عنوان واسطهای برای فیض الهی به بشر است …. [32].
در دین موازی به جای حقیقت محمدیه عنصر ملموستری به نام «انسان کامل» گذاشته میشود. زیرا صفت «انسان کامل» به انسان صاحب عقل و کمال اطلاق میگردد. در حالی که با استفاده از این واژه قصد و نیت ترویج باوری است که شبیه به باور موجود در کلیسا است. فتح الله گولن این گونه میگوید: «وقتی میگوییم انسان کامل، آن چه پیش از همه به ذهن انسان متبادر میشود محمدیه ای واقعی است [33].»
انسان کامل
انسان کامل در اسلام همان جایگزین کردن محمد به جای عیسی است که کاتولیکها به آن معتقدند. از نظر این اشخاص انسان کامل هم پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) و هم «حقیقت محمدیه» است که زمانی که گل آدم سرشته میشد او پیامبر الهی بود. انسان کامل به عنوان دایه ای کاینات و خلقت شناخته میشود. زیرا اراده ای الهی از طریق او جاری و ساری میگردد. اگر انسان کامل نبود، خداوند شناخته نمیشد. انسان کامل به تمامی مراتب کمال مادی و معنوی رسیده است. قلب او به عرش، وجود او به کرسی، مقام او به سدره المنتهی، عقل او به قلم اعلی، نفس او به لوح محفوظ و طبیعت او به عناصر اربعه مرتبط است [34].»
از نظر آنها همان گونه که عیسای کلیسا زنده است، انسان کامل، یعنی همان «حقیقت محمدیه» هم زنده است. «انسان کامل همواره در جهان وجود دارد، و نمیتواند بیش از یکی باشد. او به حقیقت و وجود اشیاء واقف است ….»«این حقیقت در هر دورهای به نامهای متفاوتی در کسوت نبی و یا ولی خدا تبلور پیدا میکند [35].»
هر کدام از طریقتها شیخ خود را انسان کامل میپندارد. «انسان کامل: آینه ای تمام نمای امور الهی، اسماء الهی، ویژگیهای خداوند و حتی کارهایی که مخصوص ذات الهی است.»
این یعنی دیدن خود در جایگاه پاپ. پاپ در زبان ایتالیایی به معنی «پدر» است. همان گونه که به خداوند «پدر» میگویند به پاپ نیز پدر خطاب میکنند. از دیدگاه آنها پاپ «دارای اختیار تام و کامل فوق ابنای بشر و همانند ظلالله در رابطه با کلیه ای انسانها است.» [36]
فتح الله گولن میگوید:
«ممکن است به عقلتان این پرسش خطور کند که «مگر ما انسان نیستیم؟» تنها تفاوت موجود بالقوه انسان بودن است. رسیدن به افق انسان کامل با استفاده از تمامی استعدادها و قابلیتهای انسانی بسیار متفاوت است.» [37] انسان کامل از نقطه نظر مخلوقات و حوادث اختیار مداخله در امور آنها به عنوان جانشین خداوند است. بدین جهت او مفتخر به برخورداری از چشم حقیقت بین، گوش سمیع، و دستِ دست گیرنده است. او همانند مادر تمامی انسانهایی را که محتاج شفقت و مهربانی هستند در آغوش کشیده و مهر و محبت کامل به آنها نشان میدهد …. او رهبر، راهنما، مهدی، نذیر و بشیر کلیه ای بشریت است …. هر کسی که او را ببیند حق را دیده است، و هر کسی که او را دوست داشته باشد حق را دوست داشته است، هر کسی که شیفته ای او شود سرمست از بادهی بندگی حق خواهد شد … انسان کامل گویی عقل، قلب و روح تمام عالم هستی است؛ نمیتوان بدون وجود او هیچ چیزی را روشن ساخته و پی به هیچ علت و اسرار عالم برد [38].» تمامی این موارد ذکر شده دلایلی هستند که نشان میدهد انسان کامل امام کاینات است.
نتیجه گیری
اگر انسان خود را محتاج نبیند حدود خود را رعایت نخواهد کرد. حضرت موسی با نشان دادن معجزات توانست قوم خود را از ظلم فرعون رهانیده و صاحب مال و ثروت فرعون و لشگر او شود که در آب غرق شدند. حضرت موسی (ع) قوم خود را به مدت 40 روز به سرکردگی برادر خود هارون تنها گذاشت و رفت ولی وقتی برگشت دانشمندترین آنها، که سامری بود، راه خود را گم کرده به مجسمه ای گاو پرستش میکرد. نمک نشناسی انسانها در این آیه به درستی به تصویر کشیده شده است:
«راستي که انسان سرکش و مغرور ميشود. چون که خود را در غنا و دارايي ببيند. محققا (پس از مرگ) باز گشت به سوي پروردگار تو خواهد بود.» [سوره ای علق (96) آیات 6 تا 8]
پس از وفات رسولالله (ص) نیز عده ای از مسلمانان ثروتمند راه خود را گم کردند. ایجاد دین موازی در زمان امویان شروع شد. عباسیها نیز این چرخه را ادامه دادند و پس از آن که آن را کامل کردند دیگر سررشته ای اداره ای امور مسلمین را از دست داده بودند. این دین موازی بر مقدرات مردم حاکم شده و آنها را برای بردگی و بندگی حاکمان آماده کرده و بدین صورت با کمک همان سیاستمداران تا به امروز بقای خود را تضمین نموده است.
در حال حاضر منسوبین این دین موازی زمانی که با سازمانهای سیاسی قراردادی را به منظور ایجاد دولتهای موازی بستند خود آماج نقد قرار گرفتند. ولی اگر تشکلهای سیاسی پشتیبان آنها مسلمان بود آنها به عنوان قهرمان هم شناخته میشدند.
این سازمان جدید واقعاً بسیار خطرناک است. یکی از شروط اصلی چیزی که از آن به عنوان «گفتگوی ادیان» تعبیر میشود کنار زدن قرآن است. در تاریخ 10/03/2009 (19 اسفند 1387)، زمانی که با نخست وزیر واتیکان و وزیر گفتگوی ادیان واتیکان کاردینال جیان لوئیس پیره تائوران[2] صحبت میکردم، آنها به من گفتند «تا زمانی که شما فریفته ای قرآن باشید گفت و گو با شما غیر ممکن است». در آن روز نماینده های مجاز جماعت گولن نیز در میان هیأت مذهبی ترک و آلمانی حضور داشتند. آنها گفته بودند که همان کاردینال رئیس آنها است و هیچ واکنشی به سخنان وی نشان نداده بودند. من در آن جلسه پاسخ لازم را دادم ولی شاهد بودم که جماعت گولن سخن وی را خیلی زمان پیشتر پذیرفته اند و برای آن تأسف خوردم.
وقتی ادعای رشید هایلاماز[3] را در خصوص «در میان امت رسول الله هستند کسانی که از گفتن نیمه ای دوم کلمه ای توحید (مُحمّدٌ رَسُولُ الله) ابا دارند» خواندم [39] دیدم که چقدر این طرف گفتار برای آنها آشنا است. علی رغم دستور صریح الهی، به باور آنها گویا رسولالله به امت خود فرموده که تنها گفتن «لا اله الا الله (خدایی جز الله نیست)» کفایت میکند – و گفتن « مُحمّدٌ رَسُولُ الله (محمد فرستاده ای خدا است)» شرط لازم نیست.
حضرت محمد (ص) به خاطر آن که قرآن بر وی نازل شده است، فرستاده ای خداوند است. اگر رسول خدا را جدی نگیریم، در اصل خود قرآن را جدی نگرفته ایم. آیه های زیادی در خصوص ایمان آوردن به رسولالله در قرآن وجود دارد. یکی از این آیات عبارت است از:
ای کسانی که (به زبان) ایمان آورده اید، (به حقیقت و از دل هم) ایمان آورید به خدا و رسول او و کتابی که به رسول خود فرستاده و کتابی که پیش از او فرستاده (تورات و انجیل. و هر که به خدا و فرشتگان و کتابها(ی آسمانی) و رسولان او و روز قیامت کافر شود به گمراهی سخت و دور (از سعادت) درافتاده است. [سوره نساء (4) آیهی 136].
نباید فراموش کنیم که سازمان موازی در اصل محصول دین موازی است. آنها که در کنار دولت با شرکت مبارزه میکنند، اگر نتوانند با مشرکینی که در مقابل خداوند ایستاده اند مبارزه کنند فردای قیامت از کرده ای خود پشیمان خواهند شد.
دین موازی بزرگترین مشکل مسلمین پس از حکومت امویان بوده است. اکثر آن چه امروزه علوم اسلامی نامیده میشود از سوی همین دین موازی تهیه شده است. این امر سبب شده که مسلمین قدرت تفکر سالم نداشته و از حل مسائل و مشکلات خود ناتوان باشند. اگر دین موازی از میان نرود و اسلام واقعی مبتنی بر کتاب و سنت جای خود را در میان مسلمین باز نکند، مسلمانان برای حل مشکلات خود باز سراغ همان کسانی خواهند رفت که آنها را استثمار کرده اند. یا این که منتظر ظهور حضرت مهدی خواهند ماند که نخواهد آمد ….
- هود 11/2،26 یوسف 12/26: اسراء 17/23، یس 36/60-61: فصلت 41/14: عنکبوت 46/21.
- حسن کامل ییلماز، مجله آلتین اولوک، استامبول 2011.ج.3. ص57
- فتح اله گولن، استامبول 2011. ج.3 ص 57
- فتح اله گولن، ج.3 ص. 59-61
- فتح اله گولن، ج.3.ص 55-56
- فتح اله گولن، ج.3.ص 51
- فتح اله گولن، ج.3.ص 54
- سلیمان اولوداغ “رجال الغیب” مجموعه اسلامی
- فتح اله گولن، ج.3.ص 55-54
- بقره،2/30
- بقره، 2/31
- زاریعات 51/56
- ملک از مصدر ((ألَك يألَك) می باشد به معنی پیام آور است. (نگاه کن “مفردات تهذیب اللغه و کتاب العین )
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- انجل ” نامه به ابرانیها” 5/1
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”
- بخاری، اتسام بالسنه، 14
- محمد دمیرچی “موسوعه اسلامی وقف دیانت ترکیه، ماده حقیقت محمدیه
- فتح اله گلن، ج 2، ص 296-310
- حسن کامل ییلماز، انسانی کامل،
- حسن کامل ییلماز
- کلیسای کاتولیک “قوانین دین و اخلاق”