مفهوم حکمت در قرآن کریم
حکمت، استعداد درست حکم کردن است که خداوند به تمامی انبیا و برخی از انسانها داده است. خداوند از حضرت نوح(ع) تا حضرت عیسی(ع) 18 نبی را نام برده چنین می فرماید:
وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ[1]
و از پدران آنها و فرزندان آنها و برادران آنها افرادي را برگزيديم و هدايت به راه راست نموديم.
پدر آنها حضرت آدم (ع) وبرادانش تا حضرت محمد(ص) ادامه دارد. خداوند با اضافه کردن برادان به تمامی انبیا اشاره می کند و چنین می فرماید:
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ [2]
آنها كساني هستند كه كتاب و حكم و نبوت به آنان داديم
در این آیه نشان می دهد که حکمی که خداوند به وسیلۀ انبیا فرستاده حکمت می باشد:
وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ [3]
و چنين بود كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه چون به شما كتاب و حكمت بخشيدم، آنگاه پيامبرى به سويتان آمد كه گواهىدهنده بر [حقانيت] كتب آسمانى شما گرديد، بر شماست كه به او ايمان آوريد و ياريش دهيد، آنگاه فرمود آيا گردن نهاديد و بر اين [امر] با من پيمان بستيد؟ گفتند آرى گردن نهاديم، فرمود پس هم شما گواهى دهيد و هم من همراه با شما، شاهدم
حکمة، از ریشۀ حکم، مصدر متنوع (مصدر للنوع) می باشد و به معنای "درست حکم کردن" است. در اسم هم به معنای "حکم درست" و "درست حکم دادن" می باشد. انبیا و کسانی که را ه آنها را در پیش می گیرند، با کتاب خدا حکم می کنند. آیه مربوط از این قرار است:
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ [4]
مردم (در آغاز) يك دسته بودند، (و تضادي در ميان آنها وجود نداشت. بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايي در ميان آنها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت، تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت ميكرد، با آنها نازل نمود، تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، حکم كند. (افراد با ايمان، در آن اختلاف نكردند،) تنها (گروهي از) كساني كه كتاب را دريافت داشته بودند، و نشانههاي روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگري، در آن اختلاف كردند. خداوند، آنهايي را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبري نمود. (اما افراد بيايمان، همچنان در گمراهي و اختلاف، باقي ماندند). و خدا، هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت ميكند.
إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ* وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [5]
ما تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور بود و پيامبران كه تسليم در برابر فرمان خدا بودند، با آن، براي يهوديان حكم ميكردند و (همچنين) علماء و دانشمندان به اين كتاب الهي كه به آنها سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، داوري مينمودند، بنابراين (از داوري كردن بر طبق آيات الهي) از مردم نهراسيد و از من بترسيد و آيات مرا به بهاي ناچيز نفروشيد و آنها كه به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نميكنند كافرند. و بر آنها (بني اسرائيل) در آن (تورات) مقرر داشتيم كه جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و بيني در برابر بيني و گوش در مقابل گوش و دندان در برابر دندان، ميباشد، و هر زخمي قصاص دارد و اگر كسي آن را ببخشد (و از قصاص صرف نظر كند) كفاره (گناهان) او محسوب ميشود، و هر كس به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نكند ستمگر است.
وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ [6]
به اهل انجيل (پيروان مسيح) گفتيم بايد به آنچه خداوند در آن نازل كرده حكم كنند و كساني كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نميكنند فاسق هستند.
خداوند متعال به آخرین نبی خود یعنی حضرت محمد(ص) چنین امر می فرماید:
وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَآ أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ* أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ [7]
و بايد در ميان آنها (اهل كتاب) طبق آنچه خداوند نازل كرده حكم كني و از هوسهاي آنان پيروي مكن و بر حذر باش كه مبادا تو را از بعض احكامي كه خدا بر تو نازل كرده منحرف سازند، و اگر آنها (از حكم و داوري تو) روي گردانند بدان خداوند ميخواهد آنها را بخاطر پارهاي از گناهانشان مجازات كند و بسياري از مردم فاسقند. آيا آنها حكم جاهليت را (از تو) ميخواهند، و چه كسي براي افراد با ايمان بهتر از خدا حكم ميكند؟
حکمت فقط ویژه انبیا نمی باشد، در انسانهای دیگر نیزممکن است وجود داشته باشد.
يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ [8]
او به هركس كه راه درست را انتخاب کند حكمت مىبخشد و به هركس كه حكمت بخشيده باشند، بىشك خير بسيارش دادهاند، و جز خردمندان كسى پند نمىگيرد.
وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ [9]
به راستى لقمان را حكمت داديم كه خدا را سپاس بگزار و هر كه سپاس بگزارد تنها براى خود سپاس مىگزارد و هر كس كفران كند در حقيقتخدا بىنياز ستوده است
در قرآن هیچ اشاره ای نسبت به نبی بودن لقمان وجود ندارد.
از حضرت محمد(ص) در مورد حکمت چنین روایتی وجود دارد:
به غیر از این دو شخص نباید به کسی حسد ورزید، یکی کسی که خداوند به او ثروت داده و در استفادۀ درست از این اموال تمام تلاش خود را می کند. دیگری فردی که خداوند به او حکمت داده تا با آن حکم کند و آن را بیاموزد. (بخاری، علم 15)
سلام الله علیکم
ببخشید سه سوال داشتم لطفا راهنمایی لازم ارایه بفرمایبد.
1. دیدگاه اسلام در مورد بدعت چیست؟
2. سنت در دین مبین اسلام در وظیفه و جایگاهی دارد ؟
3. چگونه می توان تشخیص داد که عملی بدعت است یا سنت ؟
با تشکر از زحمات شما
و علیکم السلام
1. بدعت یک نوع آوری در عبادت است که حرام می باشد.
2. سنت در اصل تفسیر صحیح قرآن کریم یا همین حکمت است. لذا ملاک تشخیص آن قرآن کریم می باشد. سنت یک منبع مستقل شریعت نیست، بلکه تابع شریعت است.
3. تشخیص بدعت از سنت یا همان شریعت با قرآن امکان پذیر است. این جا باید توجه کرد که هر نوآوری بدعت نیست، فقط اضافاتی که در عبادات به وجود آوردند، بدعت است.
ما هم از توجه شما تقدیر و تشکر می کنیم موفق باشید