زینب زنی با روحیه بسیار ظریفی بود. نمی توانست او را به عنوان شوهر قبول کند، فقط بخاطر خواستگار پیامبر قبول کرده بود. ولی هر گز نمی توانست با او کنار بیاید. حتی چندین بار بر تری خود نسبت به او به زبان آورده بود. در واقع طرفین از این ازدواج به ستوه آمده بودند. هر دفعه که پیامبر از احوال ایشان مطلع می شد به صبر و شکیبایی توصیه می کرد و جدا شدن آنها هرگز نمی خواست. خود او در باره طلاق می فرمود:” ناپسندترین حلال نزد من همانا طلاق زن و مرد است”
در پایان آیه فوق خداوند متعال فرمود:” و در دل چيزى را پنهان مىداشتى كه خداوند آن را آشكار مىكند؛ و از مردم مىترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى!” ازمتن آیه به وضوح روشن می شود که خداوند متعال پیامبر خود را چندی قبل از این حادثه و پس ازاین ازدواج با دختر عمه اش آگاه ساخته بود. ولی این امر نباید آشکار می شد و از این رو پیامبر نمی توانست به کسی چیزی بگوید. اگر امری آشکار می بود پیامبر نمی توانست آنرا پنهان کند ویا به تاخیر بیاندازد و بدون توجه به نتیجه اش آن را مطرح می کرد. مطرح کردن این امر برای رسول خدا آنقدر سخت بود که حضرت عائشه در باره اش چنین می گفت: “اگرقرار بود رسول خدا از وحی نازل شده چیزی را پنهان کند همانا این ازدواج را پنهان می کرد”
پیامبرمان برای درگیر نشدن در مورد این مسئله با قبیله خود تردد می کرد. و تردد او از “اجتهاد” سرچشمه می گرفت یعنی نظر خود بود. و علت مطرح نکردن این امر از طرف رسول خدا گذشتن آثار ناخوشایند در میان خویشان و قبایل عرب بود. ولی تردد رسول خدا طول نکشید پس از نزول آیه مذکور آن را آشکار ساخت.
ازدواج با زینب پس از طلاق گرفتن او به پیامبر تاثیری زیادی گذشته بود. ولی رو کردن از امر خداوند امرمحالی بود.
در دوران جاهلیت افراد اسیر شده و بردگان طبقه دوم محسوب می شدند. این امرروانی به اذهان مردم رسوخ کرده بود. پذیرفته شدن چنین امری از طرف دینی که عدالت اجتماع و برابری انسانها را شعار اصلی خود قرار داده بود محال و امکان ناپذیری بود. در اسلام ملاک برتری انسان بردگی و یا آزادی او نیست، بلکه تقوا و بندگی خالصانه به خداست. در آیه 13 سوره حجورات خداوند متعال می فرماسد:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ
“اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بى ترديد خداوند داناى آگاه است”
رسول خدا نیز فرمود:” خداوند متعال به صورت و اموالتان نگاه نمی کند فقط به قلوبتان نگاه می کند.” ولی چون این مسئله به درون ارواح اعراب جاهلی رسوخ کرده بود نمی توان آن را با دو- سه کلمه به دور انداخت و این امر اصلا امکان پذیر نبود. پیامبر می خواست اسیران را آزاد کند و آنها را لطمه خوردن به شخصیت رها سازد و از اذهان مردم تصور پست در مورد اسیران و بردگان بکلی بردارد. او به طبق معمول در این امرهم از خویشان خود شروع کرد. او دختر عمه اش زینب را با برده آزاد شده خود ازدواج کرد و با این کار برابری فرد آزاد شده از اسیری با فرد آزاد عملا به اثبات رساند. در دوران جاهلی در میان اعراب فرزند پسر خوانده مانند فرزد واقعی بحساب می آمد و احکامی که در میان قوام خونی به اجرا گذشته می شد بر پسر خوانده ها هم شامل می شد. رسول خدا با ازدواج کردن زن مطلقه پسر خوانده خود به حکم خداوند عادت جاهلی را تغییر داد.
به توافق نرسیدن زید با زینب نشان دهنده آن است که در زناشوی شرط اول برابری است. در زناشوییهایی که عکس این مشاهده می شود خیلی سخت است نتیجه مثبتی بدست آورد. و ازدواج پیامبر با زینب بار دیگر نشان داد که بردگان نیز مانند دیگر انسانها هستند و با آنها نباید ماننده طبقه دوم رفتار کرد. و ازدواج با زنهایی که آنها طلاق داده اند اصلا مشکلی نیست.