“این همان دین واقعی است که ما به آن وجدان می گوییم”
یک نفر خداناباور بود که با تبلیغات دینی ما مخالفت می کرد. روزی گفت که من قرآن را خوانده ولی چیز مهمی در آن پیدا نکردم. آنچه در قرآن خواندم قبلاً هم می دانستم. به او گفتیم که البته قران آنچه را که انسان قبلا می دانسته بازگو می کند. آن چه مهم است این است که آنچه در داخل توست بتوانی در زندگی ات هم پیاده کنی. بله خدا آنچه را که در فطرت شماست می گوید. چیزی که در قرآن هست همان واقعیات جهانی است که خدا در فطرت انسان نهاده است. بله قرآن در داخل توست، تو فقط باید آن را در زندگی خود منعکس کنی. وقتی که انسان چیزهای که خدا در فطرت او گذاشته است در زندگی خود منعکس کند، این همان دین واقعی است. چیزی که ما به آن وجدان می گوییم.
هر گاه که آن را رعایت نمی کنیم به خود می گوییم: ای کاش این کار را نکرده بودم، چرا این کار را انجام دادم؟ اشخاصی دیدیم به سبب گناهانشان گریه می کردند. چقدر مردم صادقانه در جهان وجود دارند؟ و آیا زیبا تر از صداقت چیزی دیگر هست؟ همه می داند که دروغ زشت است، اما چقدر انسان وجود دارد که دروغ نمی گویند؟ به عنوان مثال، هر کدام ازما برای اولین باری که در زندگی دروغ گفتیم، دیدیم، دنیایمان تاریک شد و خواب راحت از چشمانمان گرفته شد. ولی اگر روز دوم هم دروغ را تکرار کرده باشیم، دیگر رفته- رفته عادت خواهیم کرد. تا جایی که می گوییم من چکار کردم، من چه گناهی دارم؟ قلب من پاک است و من نیز مانند تو مومن هستم. بعضا این را از معتادان می شنویم. آنان گریه می کنند و بعضا می گویند که دل من پاک هست و من به شدت به خدا باور دارم. ولی مساله در باور کردن نیست، باور به خدای متعال در فطرت انسان نهاده است.
نمونه ی دیگر این است که گناهکار از گناه خود آگاه است. شاهد این کار آن است که قبل از انجام گناه برای آن بهانه ای می تراشد. و برای رسیدن انجام گناه، حقیقتی را که در فطرتش نهاده شده قربانی می کند. بعد گاهی هم انسان عزیزان خود را فدا گناه می کند، گاه هم میهن خود را قربانی می کند که در نتیجه، این گونه انسان ها نمونه های بارز انسان های بی وجدان هستند.
آیدین ملایم