در تاریخ می نویسند که حضرت ابو بکر (رض) با مرتدین می جنگید ولی وقتی تحقیق عمیق میکنیم مشخص می گردد که مرتدین چه کسانی بودند. خلیفه تنها به خاطر ارتداد آنها با آنها نجنگید. چرا که آنها بعد از درگذشت رسول خدا (ص) بر علیه حکومت اسلامی عصیان می کردند و می خواستند زمینهی سقوط خلافت اسلامی را فراهم سازند و بدین سبب خلیفه بر علیه آنها وارد جنگ شد. در آن زمان عدهای مردم زکات را پرداخت نمیکردند و حتی منکر زکات بودند، حضرت ابو بکر از آنها طلب رعایت دستور خدا را میکرد. توجه کنید اکنون هم در تمام کشورهای جهان اینچنین است که اگر شهروندی مالیاتهایی که طبق قوانین آن کشور باید بپردازد انجام ندهد دولت از او همان مالیات را اجبارا می گیرد. چون مالیات به مثابه یک نوع هزینه اجتماعی است که آحاد یک ملت در راستای بهرهوری از امکانات و منابع یک کشور موظفند آنرا پرداخت نمایند تا امکان جایگزینی این امکانات و منابع فراهم شود.
در جامعه اسلامی نیز علاوه بر این که زکات امر الهی است و در قران کریم تاکید زیادی بر آن شده است، میتواند در رشد جامعه اسلامی فواید زیادی به دنبال داشته باشد که از محل آن به فقرا و کسانی که قدرت کار کردن ندارند کمک میشود. و از سوی دیگر، با این عمل شایسته خود، برکات الهی را به سوی اموال خویش سرازیر می سازد. حضرت ابوبکر (رض) زکات را مانند فرایض دیگر از ارکان اسلام می شمرد و از نظر او شخص توانگر بدون پرداخت زكات، دینش كامل نمىشود.
در کتاب صحیح بخاری و مسلم روایتی از زبان حضرت ابو بکر (رض) می خوانیم: آن دسته از اعراب که بعد از مرگ پیامبر صلی الله علیه و سلم از دادن زکات خودداری میکردند، دارای شوکت و قدرتی بودند و الزام آنها به این امر امکان پذیر نبود مگر با جنگ، و ابتدا آنها جنگ را شروع کردند سپس ابوبکر و صحابه رضی الله عنهم اجمعین با آنها جنگیدند.
ابن بطال می گوید: و صدیق هنگام جنگ با اهل رده موقعی که از دادن زکات امتناع می کردند به این احتجاج نموده و گفت: قسم به الله با کسانی که نماز را از زکات جدا می سازند، ونماز را می خوانند ولی از پرداخت زکات خودداری می کنند میجنگم، زکات حقی است بر مال که باید گرفته شود، و همه صحابه در این امر از او پیروی نمودند. و لازم وشایسته است که بر عمل ابوبکر رضی الله عنه قیاس نموده، و ما نیزبا کسانی که فریضهای را انکار نموده و آن را ضایع شمارد، بجنگیم و بر او واجب است که قضایش را بجا آورد (ابن بطال ، شرح صحیح البخاری، ج۱،ص۵۹)